درخشش خبرنگار سرابی (امین عرب زاده) در پنجمین جشنواره مطبوعات، خبرگزاری ها و پایگاه های خبری استان آذربایجان شرقی
- شناسه خبر: 58315
- تاریخ و زمان ارسال: 26 شهریور 1400 ساعت 21:35
- بازدید : 168 views
- نویسنده: modir
به گزارش صدای سراب, حسن نبات;
در این جشنواره «امین عرب زاده» مدیرمسئول پایگاه خبری-تحلیلی صبح سراب توانست در بخش گزارش خبری با اثر برجسته خود مقام دوم را کسب نموده و این عنوان مهم را برای شهرستان سراب به ارمغان بیاورد.
این اثر برگزیده با تیتر «از پایگاه اورژانس تا بهشت با آمبولانس» گزارشی از تشییع پیکر شهید عباس انصاری (اولین شهید مدافع سلامت شهرستان سراب در مبارزه با کرونا) بود.
دیگر برگزیدگان بخش گزارش به شرح ذیل می باشد:
در بخش گزارش، آناهیتا رحیمی از خبرگزاری مهر با اثر “سفر به دنیای ابدی” به عنوان اثر نخست،
امین عرب زاده از پایگاه خبری تحلیلی صبح سراب با اثر “از پایگاه اورژانس تا بهشت با آمبولانس” به عنوان اثر دوم،
فائزه قرهپور از خبرگزاری ایسنا با اثر “وقتی پای واکسن کرونا به چادرهای عشایر میرسد” به عنوان اثر سوم،
سحر مغفرت از پایگاه خبری نصر نیوز با اثر “پرستارانی که چشم بر آسودگی نبستند” و محمدرضا علی اشرفی از خبرگزاری مهر با اثر “عروسی زیر زمینی در شرایط قرمز کرونایی” به عنوان دو اثر شایسته تقدیر انتخاب شدند.
بنا به اظهارات مرتضی شفیعی، مدیر عامل خانه مطبوعات استان آذربایجان شرقی، در این دوره از جشنواره مطبوعات تعداد ۶۱۴ اثر در قالب سرمقاله، مقاله و یادداشت، عکس خبری (تک عکس و گزارش تصویری)، اینفوگرافی، صفحهآرایی، کاریکاتور، تولیدات چند رسانهای، تیتر، مصاحبه، گفتوگو، گزارش (خبری و غیرخبری) به دبیرخانه مجازی جشنواره مطبوعات آذربایجان شرقی رسیده بود که ۸۳ اثر به مرحله نهایی داوری جشنواره راه یافتند که از لحاظ کمّی بیشترین تعداد آثار ارسالی مربوط به بخش گزارش(خبری و غیر خبری) بوده است.
به گزارش صبح سراب، جشنواره مطبوعات، خبرگزاری ها و پایگاه های خبری بزرگترین و معتبر ترین رویداد رقابتی در حوزه رسانه های مکتوب و آنلاین است که هر ساله به همت خانه های مطبوعات و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کشور برگزار می گردد و امسال پنجمین دوره آن در استان آذربایجان شرقی با محوریت بررسی نقش رسانههای استان در مقابله با ویروس کرونا به همت خانه مطبوعات آذربایجان شرقی و با همکاری و حمایت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی و دانشگاه علوم پزشکی تبریز برگزار گردید.
در ادامه این گزارش را با هم می خوانیم:
“از پایگاه اورژانس تا بهشت با آمبولانس”
جبهه، جبهه است. نبرد، نبرد است. آنگاه که یگانه هدفت ایستادگی و دفاع از جان هموطنت باشد، دیگر تفاوتی ندارد سلاحت تفنگ باشد یا آمپول.
پای شهادت که در میان باشد، توفیری نمی کند که گلوله ای سربی از پایت درآورد یا یک ویروس نانومتری!
به گزارش صبح سراب، ۱۷ اردیبهشت بود که خبر شهادت شهید عباس انصاری، تکنسین فوریتهای پزشکی شهرستان سراب بعد از تحمل ۴۵ روز درد و آلام ناشی از بیماری کووید ۱۹ بر تخت بیمارستان و زیر دستگاه ونتیلاتور، منتشر شد.
عباس با تمام دلنگرانی هایش از همسر و فرزند خردسالش علیرضا، زیر دستگاه ها و سرم هایی که از ده ها جا مثل زالو به جسم نحیف و بیمارش چسبیده بودند، طاقت نیاورد و در نهایت، دعاهایی که کارساز نشد و نفسی که دیگر بالا نیامد.
حالا دیگر پیشوند شهید در ابتدای نامش جا خوش کرده است و عکس هایش بعنوان «اولین شهید مدافع سلامت اورژانس استان» و البته «اولین شهید مدافع سلامت شهرستان سراب» با سرعت تمام در فضای حقیقی و مجازی دست به دست می گردد.
فردای روز شهادت، مراسم تشییع پیکرش در محوطه بیمارستان امام خمینی(ره) سراب با رعایت همه دستورالعمل های بهداشتی بر پا شد.
خودم را نیم ساعت مانده به آغاز مراسم به محل رساندم.
فضای دلگیری بود و غم بر محوطه بیمارستان خیمه زده بود.
در جای جای محل برگزاری مراسم، تاج گلهای بسیار بزرگی قاب عکس های شهید انصاری را به آغوش کشیده بودند.
جمعیت نسبتا کثیری حضور داشتند. از مسئولین ارشد شهرستانی تا همکاران اورژانس با لباس فرم، کادر درمان با لباس قان پزشکی، تشریفات تیپ ۴۰ ارتش با لباس های نظامی، عکاسان خبری و البته خانواده داغدار سیاهپوشش که یک چشمشان اشک بود و چشم دیگر خون… جز پسرش علیرضا که بی آنکه اشکی بر رخسارش جاری باشد، مثل بزقوش، استوار اما پر درد، شاخه گلی گلایول بر دست، ایستاده بود، مبهوت ولی سربلند، و نگاه معنا دارش را دوخته بود به مسیری که قرار بود پدرش را با آمبولانس تشییع کنند و اتفاقا همان آمبولانسی باید شهید انصاری را به سمت بهشت راهی میکرد که او خود سالها با آن بر سر مصدومان سوانح و بیماران اورژانسی حاضر می شد و ناجی حیاتشان می گردید و اینبار گویی ماموریت آخرش بود که با مرکب دیرینه اش برود مستقیم تا خود بهشت.
داشتم به این فکر میکردم که چطور کودکی خردسال، علیرغم تصور من که باید با چشمانی خونبار از غم فراق پدر در واپسین وداع حاضر می شد، می تواند این درد جانکاه بیکران را در سینه کوچکش نهان سازد؟
اما فقط با چهره ای اندوهبار اما پر غرور و مصمم درس صبر میداد به همه، این مرد کوچک با آن دل بزرگش!
دوصف طولانی در دو سوی مسیر تشییع تشکیل شده بود و همه در انتظار وداع پایانی با پیکر بی جان «عباس انصاری مهربانی» ایستاده بودند.
فرصت را مغتنم شمردم تا چند عکس از علیرضا بیندازم، در حال عکاسی بودم که فرمانده یگان تشریفات ارتش با صدای بلند فرمان داد: به احترام شهید مدافع سلامت خبرررررر داااارررر … و با همین فرمان بود که نه فقط نفرات نظامی ارتش و گروه موزیک، بلکه تک تک حاضرین، بی صدا و بی هیچ حرکت اضافه ای سر جایشان میخکوب شدند و سر ها را بلند کردند و نگاهشان را از گوشه چشمانشان به سمت آمبولانس اورژانس روانه کردند.
آسمان دلگیر سراب بالاخره طاقتش طاق شد و بغضش ترکید. چه وقتی هم باران گرفت. باران رسید تا «مراعات نظیر» این تراژدی باشد.
شاید باران نشانه ای از حضور خدا بود در آن فضا و شاید باران از مبدأ بهشت نازل شد تا پیکر شهید را غسلی آسمانی بدهد و جای شبهه ای باقی نگذارد.
با فرمان مجدد فرمانده ارتشی، گروه موزیک با طبل ها و شیپور هایشان آوای غم را نواختند و مراسم آغاز شد.
گویی همه حاضران در انتظار همین لحظه بودند تا بغض محبوس در گلویشان را یکباره بیرون بریزند.
و حالا این صدای هق هق جمعیت حاضر بود که ریتم غم آهنگ ارتش را تکمیل می کرد.
این سو تر گروهی از نظامیان، شمشیر های آخته را از غلاف برکشیده و پیش روی خود بر افراشتند و با نظمی مثال زدنی به نشانه دفاع از حریم شهادت، اطراف آمبولانس را احاطه کردند و گام به گام «شهید مدافع سلامت» را به سوی سفر آسمانی اش مشایعت نمودند.
یک لحظه چشمم را به ساختمان بیمارستان امام(ره) گرداندم و صحنه های تازه ای را دیدم.
تمام پنجره های طبقات بیمارستان گشوده شده بود و همه بیماران کرونایی و غیر کرونایی، پزشکان و پرستاران و کادر سلامت که امکان حضور در مراسم را نیافته بودند، همگی با چشمان اشکبار و برخی به احترام شهید سلامت دست به سینه، از دور شهید را بدرقه می کردند. و تازه من فهمیدم که چندین برابر افراد حاضر در مراسم، جمعیتی از دل های عاشق نیز در حال بدرقه شهید عباس انصاری به آرامگاه ابدی اش هستند.
آمبولانس به آرامی حرکت می کرد.
از یک سو بارش بی امان قطرات باران و از سوی دیگر بارش شاخه های گل از طرف حاضران به سوی آمبولانس حامل پیکر شهید در هم
آمیخته بود تا جلوه باشکوهی از این وداع با عظمت را رقم بزند.
تصویری از شهید مدافع سلامت بر جلوی آمبولانس نصب شده بود. مردی با موهای جو گندمی و چهره ای گشاده که گویی با چشمان نافذش، خود نظاره گر این مراسم شکوهمند بود.
یک آن در ذهن خود مرور کردم حرف های نیشدار و کنایه آمیز برخی ها را که همیشه افاضه می فرمودند: چقدر کادر درمان کادر درمان می کنید؟ مگر چه خبر است؟ خب کارشان همین است، کار می کنند و پولش را می گیرند!
آدم هایی که تنها یک محک برای سنجش همه چیز داشتند و آن محک چیزی نبود جز پول و مادیات.
کجا بودند که ببینند از جان گذشتن یعنی چه؟ کجا بودند که به تماشا بنشینند بی پدر شدن پسری خردسال و بی یاور شدن همسری که از این به بعد قرار بود هم مادری کند برای فرزندش و هم جای خالی پدر را برایش پر کند؟
مراسم پنج دقیقه ای بیشتر طول نکشید. آمبولانس حامل پیکر شهید از درب اصلی محوطه بیمارستان خارج شد و بدون توقف راهی «مهربان» زادگاه اصلی شهید انصاری گردید تا پیکرش در آنجا به خاک سپرده شود.
جمعیت حاضر با چشمان اشکبار و سینه ای مالامال از حزن و اندوه، اندک اندک متفرق شدند.
آمبولانس دور تر و دورتر می شد و عباس به بهشت نزدیک و نزدیک تر…